داستان بریده بریده

295,000 تومان

بریده بریده (داستان پژوهشی از واقعه کربلا) نویسنده: علیرضا نظری خرم شابک: 978-622-7808-08-7



معرفی کتاب داستان بریده بریده

داستان بریده بریده نوشته علیرضا نظری خرم پژوهشی داستانی از بین ده‌ها منبع شیعه و سنی است که به چگونگی شکل‌گیری قیام امام حسین (ع) تا واقعه خشونت‌آمیز حره پرداخته است. کتاب بریده بریده در 502 صفحه با قطع رقعی و جلد شومیز به چاپ رسیده است.

درباره کتاب داستان بریده بریده

در این اثر پژوهشگر با مراجعه به منابع کهن موجود تا قرن هشتم به تعریف زوایای پنهان و آشکار تاریخ واقعه کربلا می‌پردازد. مخاطب در این کتاب ارزشمند ضمن اطلاع از چگونگی بروز حوادث، از اوضاع‌واحوال شهرهای مهم جهان اسلام و عملکرد مسلمین آگاه می‌شود. از همه مهم‌تر با خواندن این کتاب به شناخت افراد و اسامی مشهوری می‌رسد که شاید امروز به‌گونه‌ای دیگر از آن‌ها یاد می‌شود.

نویسنده در داستان بریده‌بریده زبانی خارج از عرف کتب تاریخی را برگزیده است. او با زبانی محاوره و با گونه‌ای صمیمی و دوستانه و به‌دوراز آرایه‌های سخنوری به نقل داستان‌هایی از دل تاریخ می‌پردازد تا بدین‌وسیله مخاطبین بیشتری از اقشار مختلف را به خود جذب کند.

غرض آنکه آنچه در این کتاب، پیش روی خوانندۀ محترم قرار گرفته، خیالات و بافته‌های ذهنی نویسنده نیست. آسوده‌خاطر باشید که علیرضا نظری خرم کتاب به‌دوراز خیال‌پردازی، قصّه را بر اساس منابع موجود کهن از قرن اول تا هشتم هجری نگاشته است. البته گاهی به‌ضرورت پردازش داستان، برداشت‌هایی آزاد اما وفادارانه و وسواس‌گونه از کتاب‌های حدیثی و تاریخی داشته است ...

 

بخش‌هایی از کتاب داستان بریده بریده

به شازده پسر قرتی معاویه که برای یلّلی‌تلّلی به منطقۀ خوش‌آب‌وهوای حوران در اطراف دمشق رفته بود خبردادن اگه پیالۀ شراب به دست داری زمین بگذار و خیلی زود خودت رو به کاخ سبز برسون که بابات داره نفس‌های آخرش رو می‌کشه! یزید که پی هرزگی رفته بود وقتی خبر بدحالی معاویه به گوشش رسید به‌جای اینکه خودش رو جلدی برسونه، سلانه‌سلانه به‌طرف دمشق راه افتاد. معاویه که فرزند سر به هوای خودش رو بهتر از هرکس دیگه‌ای می‌شناخت، واهمه داشت که نکنه پسرک بازیگوش دیر برسه و اجل، مهلتش نده تا وصیتش رو بهش بگه. برای همین ضحّاک، فرماندۀ محافظ‌های قصر رو صدا زد تا به اون وصیت کنه! ضحّاک جلو اومد و بعد از ادای احترام، خم شد و گوشش رو چسبوند به دهان معاویه تا ببینه خلیفۀ رو به موت، چه وصیتی می‌خواد بکنه! در همین گیرودار، شیپورچی قصر به‌محض دیدن موکب همایونیِ ولیعهد توی نقاره دمید و اومدن یزید رو اعلام کرد. جارچی ویژۀ کاخ هم با شنیدن آهنگ مخصوص ورود ولیعهد، سرش رو به داخل تالار چرخوند و با صدای کش‌دار و بلندی گفت: جناب ولیعهد وارد می‌شوند!

معاویه که پچ‌پچ‌کنان چیزی به گوش ضحاک می‌گفت به‌محض شنیدن صدای جارچی مخصوص، سرش رو برگردوند و حرفش رو قطع کرد. چشم‌های خودش رو ریز کرد و به انتهای تالار قصر دوخت و منتظر ورود یزید موند. ضحّاک و همۀ اون‌هایی که گرداگرد بستر معاویه جمع شده بودند با ادای احترام، آهسته عقب رفتند. یزید، قدم‌هاش رو در مسیر تالار تا بالین پدر بلندتر برداشت. به بالای سر معاویه که رسید هنوز خلیفه، عمرش به دنیا بود. معاویه که گویی با دیدنِ یزید جانِ تازه‌ای گرفته باشه با اشارۀ انگشت دست به یزید فهموند که جلوتر بیا! یزید جلو رفت و مقداری خم شد. گوشش رو تیز کرد تا ببینه بابا در واپسین لحظات زندگی چی می‌خواد بهش بگه. معاویه که نفس‌هاش به شماره افتاده بود به‌سختی رو به یزید کرد و گفت: بگو ببینم پسرجان! بعد از اینکه من مردم چطوری می‌خوای حکومت‌داری کنی؟ یزید که از این حرف معاویه غافلگیر شده بود نگاهی به رخسار پدر انداخت و من‌من‌کنان گفت: این چه حرفیه پدر؟! عمر شما طولانی و سایتون حالاحالاها بالای سر مسلمون‌ها مستدام باشه! معاویه با بی‌حوصلگی ادامه داد: تعارف تیکه پاره نکن، جدی دارم می‌گم! بعد از من بااین‌همه دم و دستگاهی که برات گذاشتم چی کار می‌خوای بکنی؟

کتاب مذکور در تاریخ 6 اردیبهشت 1402 توسط استاد فرحزاد در برنامه سمت خدا معرفی شده است