به وقت زیارت جلد اول: خاطراتی از دیدار با خانواده معظم شهدا

39,000 تومان

به وقت زیارت جلد اول- خاطراتی از دیدار با خانواده معظم شهدا به اهتمام: اسماعیل وکیل زاده



در بخشی از داستان، می پردازیم به خاطره مادر شهید سید حسن جوادی:

پس از شهادت سیدحسن پدرش که وابستگی شدیدی به وی داشت مریض شد و چشمهایش کم سو گردید.  پدرش را برای معالجه به تهران بردم دکتر پس از معاینه گفتند: «فعلاً در داخل کشور امکان درمان ایشان نیست.» با نا امیدی به تبریز برگشتیم. خیلی خسته بودم. عکس سیدحسن روی دیوار خانه به من نگاه می کرد رو به عکس کردم و با کنایه گفتم: «سیدحسن خودت رفتی و راحت شدی، مرا با پدرت که کور شد، گذاشتی و رفتی!». شب شد و با ناراحتی خوابیدم سیدحسن را درخواب دیدم که با لباس زیبایی به خانه آمد و به من می‌گوید: «مامان من سه صلوات میفرستم تا بابا خوب بشود، پس منو دعوا نکن.»

صبح برای نماز از خواب بیدار شدم. دیدم حاج آقا با خوشحالی می گوید: «من خوب شده ام و چشمهایم می بیند!» خودم به حیاط رفتم و برگشتم. یاد خوابم افتادم فهمیدم که سیدحسن شفایش را از خداوند گرفته است؛ ولی به کسی تعریف نکردم. چند روز بعد به تهران رفتیم. پزشک حاج آقا با مشاهده اوضاع ایشان تعجب کرد و گفت: «امکان ندارد چگونه چشم های ایشان خوب شده و می بیند، چه شده است؟» و من خواب پسرم را تعریف کردم.

این اثر در 262 صفحه، قطع وزیری و جلد شومیز تقدیم علاقه مندان گردیده است.