توضیحات
عرش را چه شده؟
چه همهمه ی غریبی!
چه آواز خوشی!
چه نوری!
ملائک حیرت زده اند!همه منتظر از هفت آسمان گرد آمده اند! پیامی از جانب خداوند!
– ای جبرئیل! بال و پر خود را بیارای!
پیامبران ایستاده اند صف در صف! انتظاری در نگاهها! پلک نمی زنند!گشوده خاطر اکا شگفت زده . از هم میپرسند !:( عرش را چه شده؟) و به هم می نگرند.ملائک تسبیح گویانو هروله کنان به گرد هم می چرخند د ر انتظار کدام ماموریتند؟
جبرئیل بال وپر آراسته پیشاپیش چون حرکت مواج نور د رپیشگاه فرشتگان کی ایستد :
– به صف شوید! آماده ! هر کدام به سمتی!
– ای جبرئیل برو حبیب ما را به عرش بیاور!
جبرئیل مقصد را فهمیده است می خواهد لب به سخن گشاید که نوای رب العالمین عرشیان را به سکوت وا می دارد:
– یا جبرئیل! هو حبیبی و انا محبه. هو الطالب و انا مطلوب. هو العبد و انا المعبود …………….!
و صدا در عرش طنین می افکند وتکرار میشود:
– هو سید المرسلین و انا رب العالمین.
– ای احمد!
– آه خداوندا! ….این صدای توست! لبیک پروردگارا!…لبیک…!
– نزدیک تر بیا احمد!
-نزدیک تر؟ چگونه؟…آیا باور کنم…؟ چقدر عجیب است!عجیب!
– بیا احمد !…بیا نزدیکتر!
– مولای من عظمت تو آنچنان است که مرا به سجده وا می دارد!! در برابر تو چه از دست من بر می آید؟!…هزار بار شکر! هزار بار سجده! …اینجا خاک نیست !…همه نور است. در دریایی از نور در پیشگاهت سجده می کنم ای معبود آسمانها و زمین!
-برخیز احمد ! به عزت و جلال خودم سوگند که اگر تو نبودی آدم را نمی آفریدم و اگر علی نبود بهشت را بوجود نمی آوردم.
– آه خداوندا! این تویی با من سخن می گویی یا پسر عمم علی؟!
– من تو را خلق کردم از نور خود و علی را از نور تو و آگاهم از اسرار دلها!
هیچ کس را ندیدم که چون تو علی را دوست داشته باشد لذا با زبان علی با تو سخن می گویم!
نزدیکتر بیا احمد…